رابرت اِگرز با The Lighthouse، فیلم ترسناکِ کاملا نامرسوم، عمیقا سورئال و بعضا خندهداری ساخته است که اگر استنلی کوبریک زنده بود، احتمالا از دیدنِ چیزی شبیه به آن خوشحال میشد.
در طولِ «فانوس دریایی» (The Lighthouse)، جدیدترین ساختهی رابرت اگرز، صدای شیون و نالهی شیپورِ هشداردهندهای بیوقفه در پسزمینه شنیده میشود؛ صدایی که بیش از اینکه نزدیک شدنِ کشتیها به یک ساحلِ صخرهای را به آنها هشدار بدهد، نقش وسیلهای برای اعلامِ سرنوشتِ ناگواری که انتظارِ دو مردی که مسئولِ حفاظت از فانوس هستند را دارد؛ صدای کلفتی که گویی از حنجرهی یک هیولای زیرآبی صاتع میشود. اگر در همان ۱۰ دقیقهی آغازینِ فیلم احساس کنید که این شیپور چیزی بیش از طراحی صدای پُرمدعای اعصابخردکنی نیست، این فیلم حسابی حوصلهتان را سر خواهد بُرد، اما اگر صدای شیپور به نظرتان حرکتِ نبوغآمیزِ اتمسفریکی برسد، فقط یکی از راههای بیشماری که این فیلم از صدا و تصویر برای اینکه تماشاگر بوی نمکِ دریا را در بینیاش و رطوبت را روی پوستش احساس کند استفاده میکند، آن وقت است که «فانوس دریایی» به داستانِ «موبی دیک»واری بدل میشود که حالاحالا فراموشش نخواهید کرد. بارها گفتهام و باز هم میگویم: ما هماکنون در دورانِ باشکوه، پُرطراوت و پیشرفتهای از ژانرِ وحشت به سر میبریم؛ تقریبا هر سال یا شاهد یک فیلمسازِ فیلماولی هستیم که یک کلاسیکِ مُدرن به تالار مشاهیرِ این ژانر اضافه میکند یا یک فیلمسازِ باتجربه، فیلمِ جدیدش را با کمکِ عناصرِ این ژانر میسازد.
درباره این سایت